جدول جو
جدول جو

معنی کت زدن - جستجوی لغت در جدول جو

کت زدن
(رَ خوا / خا شُ دَ)
پی زدن. کندن حلقه ای از پوست درخت با تبر. (از جنگل شناسی ج 1ص 304). یکی از گزندهایی که بوسیلۀ چوپانان به جنگل می رسد کت زدن یا پی زدن درخت می باشد. چوپانان فقط از علف جنگل استفاده می کنند و علاقه مند هستند که بر پوشش زندۀ خاک جنگل افزوده شود. برای این کار تا می توانند درختان جنگل را می خشکانند تا آفتاب به سطح خاک بتابد و برای خشکانیدن درخت یک حلقه از پوست با تبر می کنند و مانع جریان شیرۀ نباتی می گردند. این عمل رادر گیلان کت زدن و در مازندران پی زدن اصطلاح می کنند. رجوع به جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 305 و 306 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لت زدن
تصویر لت زدن
سیلی زدن، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی زدن، چک زدن، توگوشی زدن، کشیده زدن، تپانچه زدن، کاز زدن، سرچنگ زدن، صفعه زدن، صفع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کتک زدن
تصویر کتک زدن
زدن کسی با دست یا چوب یا شلاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
دست زدن، دستک زدن، دست بر دست زدن، دو کف دست را به هم زدن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
در اصطلاح لوطیان در سینه زنی بی آهنگ زدن یکی ازمردم دسته. غلط به سینه زدن که خارج از آهنگ یکنواخت دیگر سینه زنان باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کشتی) فنی است از کشتی و آن عبارتست از دست بگردن حریف زدن و او را پیش کشیدن: (بوسه ای زد بلب خویش دگر مستانه رفتم از کار از این کش زدن مردانه)، (گل کشتی)، (کشتی) در اول کشتی گیری دست ببازوی خود زدن و آواز که مچ مچه گویند بر آوردن و دست حریف را گرفته پیش کشیدن، شراب نوشیدن: (صبح مخمور یست میغلطد ببستر سینه چاک شب سیه مستی که از جام شفق کش میزند)، (جلال اسیر)
فرهنگ لغت هوشیار
اظهار عجز کردن و خود را وقعی نگذاشتن، اظهار عجز کردن، فروتنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سیلی زدن تپانچه زدن، خدشه بکسی وارد آوردن (یکی بود یکی نبود. چا. 125: 2)، چیزی را با چوب هم زدن و آمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
کش رفتن در دادن و بر گرفتن پول، دستک زدن خنبک خنبیدن کف دو دست را بهم کوبیدن دستک زدن: (چون شررهر که دلش گرم خیال تو شود رقص از کف زدن سنگ تواند کردن)، (طاهر وحید)
فرهنگ لغت هوشیار
جفا نمودن، آزردن ستلاندن لت زدن کوب زدن کوب زدن کسی را مورد ضرب (کتک) قرار دادن: (فنی را کتک سختی زدم) (یکی بود یکی نبود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تک زدن
تصویر تک زدن
دست بر کنار تخته نرد که کعبتین درست بنشیند، هر قسم زدن (عموماً)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کتک زدن
تصویر کتک زدن
((~. زَ دَ))
تنبیه بدنی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کم زدن
تصویر کم زدن
((کَ زَ دَ))
حقیر شمردن، اظهار عجز کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
التّصفيق
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
Clapping
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
applaudissant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
拍手している
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
alkışlayan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
تالیاں بجانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
kupiga makofi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
การปรบมือ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
তালি দেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
מוחא כפיים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
拍手的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
applaudente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
박수 치는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
bertepuk tangan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
ताली बजाने वाला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
klappend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
aplaudiendo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
хлопающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
klaskający
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
klatschend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
aplaudindo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کف زدن
تصویر کف زدن
плескаючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی